نون برخی توی دفاع مقدسه!
نویسنده: حسین غفاری (وبلاگ بید مشک - پنجشنبه 13 شهریور 93)
آقای فرج زاده [فرجی زاده] از بنیاد حفظ آثار [آذربایجان غربی] زنگ زد که در تبریز برنامه ای در خصوص خاطره نگاری گذاشته اند و قرار شد با چند نویسنده عازم آنجا شویم.
من و توحید اصغرزاده، هادی عابدی، علی رزم آرای، خانم کریم زادگان و آقای فرج زاده راهی تبریز شدیم.
بعد از صبحانه رفتیم سالن پارک موزه دفاع مقدس تبریز.
از استانهای اردبیل و زنجان هم آمده بودند. محمل کار هم نقد کتاب «با تو می مانم» ، خاطره های سردار جمشید نظمی به نویسندگی آقای [رضا] قلیزاده علیار بود.
برنامه صبح سخنرانی آقای محسن کاظمی نویسنده خاطرات عزت شاهی بود که انواع مصاحبه را بحث کردند.
برنامه بعد از ظهر هم نقد کتاب بود که خود جمشید نظمی هم آمد و توفیقی شد این فرمانده تیپ مان را ببینیم.
صحبت هایی با هم کردیم و عکسی هم به یادگار گرفتیم.
آمدن ما به تبریز بهانه شد که آن دوست دوران جنگمان را که مدتی پیش تلفنش را بدست آورده بودیم ببینیم.
رفتیم کارگاه کفش سازی آقای حسن آژیده و نقبی به دوران جنگ زدیم.
از عدم توجه بنیاد جانبازان و فراموشی نیروهای جنگ گله داشت. کاملا هم بجا بود.
بعضی وقت ها آدم احساس می کند رزمندگان فقط در دورانی که ایران تهدید می شود یا در زمان انتخابات و برنامه پر کنی صدا و سیما و اینها به درد می خورد.
حسن پرسید برای چه آمده بودیم تبریز و من قضیه بنیاد حفظ آثار و جلسه را گفتم.
حسن گفت تو از جنگ دست برنداشتی؟ و من به شوخی گفتم فعلا نون توی دفاع مقدسه!!!
البته بعد دیدم واقعیتش را به شوخی گفتم.
فعلا نون برخی مثل ما توی دفاع مقدسه!
اما از طرف دیگر باید جدی به عرض برسانم گاهی احساس می کنم اگر بخش دفاع مقدس را از تاریخ زندگی من بگیرند جز تفاله ای از آنچه که هستم باقی نمی ماند.
جلسه صبح با حضور محسن کاظمی، سردار جعفری و گلعلی بابایی
از راست هادی عابدی، توحید اصغرزاده، حسین غفاری، فرج زاده
از راست آقای قلیزاده، حسین غفاری، توحید اصغرزاده و محسن (پسرم)
آقای محسن کاظمی و من
آقای جمشید نظمی و بنده
کارگاه حسن آقا
از راست محسن(پسرم) حسن آژیده، من و آقا محمد (پسر حسن)